50

عصری با خاهرهام رفتیم پیاده روی. دور پارکو چند دور زدیم. حرف میزدیم و فکر نمیکردم. تو هوای خوب نزدیک غروب، میون درخت ها و برگ ها و راه میرفتیم. دارم هر کاری میکنم که فکر نکنم. تنها نباشم و تو خودم نباشم. وبلاگمو میخام حذف کنم. دوران وبلاگ نویسی برای من ب اخرش رسیده. بعد از یازده سال فکر میکنم باید با اینجا خدافظی کنم. اما نوشتن برای من هیچ وقت تموم نمیشه. بازم مینویسم. این بار تو دفترم. و همینطور اینستای قشنگ. 


مشخصات

آخرین جستجو ها