61

روزهای عجیبی ست. خودمان را زندانی کرده ایم در یک قفس. دنیای عجیب رنگارنگ و پر از چیزهای قشنگ ِِ دیروز از ما فاصله گرفته. آنقدر دور شده که پیدا نیست. ما توی قفس خودمان هر روز یک راه جدید برای شاد زیستن پیدا میکنیم. یک روز موهایمان را میبافیم و رژ قرمز میزنیم. روز دیگر خرگوشی شان میکنیم و موقع راه رفتن موهای خرگوشیمان تالاپ تولوپ این ور و آن ور میخورند و کیف میکنیم. یک روز لپتاپ را برمیدارم و بابتق تق تق کیبورد پایان نامه مینویسیم و با نوشتن هر خط از آن به دانشگاه و اساتیدش و تمام محتویاتش فحش میدهیم و فاک میفرستیم. وقتی حس کنیم خیلی چسبیده ایم به زمین، تن مان را از کف زمین جدا میکنیم و با یک ریتم موزیک حرکت میدهیم. زبان میخوانیم. می رویم توی کتابخانه الکترونیک و گم میشویم لابه لای خط های رمان های غیرکاغذی. گوشی را میگیریم جلوی رویمان و با دوستانمان حرف میزنیم.میخندیم. از پشت صفحه های مجازی خود را کنارشان واقعی احساس میکنیم. میگوییم چقد دلمان قرمه سبزی خوشمزه ات را خواست چقدر دلمان بیرون رفتن و خندیدن را خواست و باز فحش میدهیم به کرونا. روزهای عجیبیست. دنیای بیرون دور شده. چیزی که خیلی معمولی بود اکنون عجیب شده و دارد از پا در می آورد ما را.کاش کمی بیشتر تحمل کنیم.


مشخصات

آخرین جستجو ها