مهربان ترین قلبم. دلم خیلی برایت تنگ شده. صبح که بیدار شدم یادت در ذهنم آمد. فکر کردم امروز بعدازظهر هم صدای قشنگت را خواهم شنید و یادآوری این فکر لبخندی روی صورتم انداخت گوشی را برداشتم دیدم پری.سا پیام داده. حالم را پرسیده حال تو را پرسیده.پری.سا یکی از دوستانت که حالا دوست من هم شده سراغ تو را از من میگیرد. میگویم خوب است. جایش اینطور که میگوید راحت است. میگویم دلتنگت شده ام بارها. ازش میپرسم تو چیکار کردی آن روزها ها را. میگوید خاطره میشود همش. از خاطراتش میگوید و میخندد. میگوید این ذوقی که منتظری بهت زنگ بزند و صدایش را بشنوی لذت بخش است. حق با اوست. این ذوقش خوب است اما فقط همینش. هیچ چیز دیگرش را دوست ندارم. دلم برایت تنگ میشود و این دوری و اجباری را دوست ندارم ساعت یک ظهر آن کد دوست داشتنی روی گوشیم افتاد و از ذوق پریدم. فکر کردم حالا حالا باید برای شنیدن صدایت تا عصر منتظر بمانم اما زنگ زده بودی پ غافل گیرم کردی.گوشی را جواب دادم، صدای گرمت پشت خط بود. حرف زدیم و خندیدیم. گفتی صبح بیدار میشوید نماز اول وقت میخوانید و خندیدم. سلام پری.سا را رساندم. چهار دقیقه مان خیلی زود تمام شد و خداحافظی کردیم. گفتم دلم برایت تنگ میشود و دوستت دارم. خندیدی گفتی من هم. و همین

امروز نقاشی ام را تمام کردم. خودم که خیلی دوستش دارم. کاش میشد به تو هم نشان دهم. چسباندمش بالای میز تا وقتی که ک.رونا تمام شود و قابش بگیرم.

هوم.دلم برایت زیاد تنگ میشود. و دوستت دارم.

سمی رای تو.


مشخصات

آخرین جستجو ها