55

خابگا خوبه. بچه های اتاقمون.یاد گرفتم دوستشون داشته باشم با تمام تفاوت ها و تفاوت طرز فکری ک با من دارند. یاد گرفتم محبت محبت میاره.مهم نیس چقدر با تو متفاوتن. یاد گرفتم شباهت ها و تفاوت ها رو بین خودم و اونا رو پیدا کنم و هر دوشون رو بپذیرم و پیش خودم نگه دارم. یاد گرفتم بفهمم اگه فات اخلاقای گند پیرنه ای داره در عوض وقت هایی که توی اتاق هست و سر سفره نشستیم غذا میخوریم با حرف هاش ما رو میخندونه. و صدای خندمون موقع غذا خوردن بالا میره. از زینو یاد گرفتم که برای شادی خودم و برای حال دادن ب خودم برنامه بذارم تایم بذارم.یاد گرفتم تو زمان هایی که اسمشون زمان حاله لذت ببرم و کیف کنم.اگه لحظه ای بی حوصله و دمغ م یک اهنگ شاد پلی کنم و برقصم و انرژی ام چند برابر بشه. یاد گرفتم چیزهایی هستن ک منو ناراحت و خشمگین میکنن.حرفای ادما به من.اتفاقایی ک میفته. یاد گرفتم ناراحتی و خشممو اگ لازمه بروز بدم.اگ ن بذارمش کنار برا یه وقت دیگه و برم دنبال بقیه ی شادی ها و لحظه های قشنگ زندگیم.پس ناراحتی و اصبانیته هس.اما میره سر جاش قرار میگیره تا بهش رسیدگی بشه سر وقت.و خیلی هم جدی نیس.در اون حد جدی نیست ک تمام لحظه هامو به و بدتر از اون تمام روزمو به.یاد گرفتم برم دنبال شادی ها. شادی ها رو بیارم تو لحظه هام.یاد گرفتم اونجا ک تو اتاق بچه ها نشستن ب حرف زدن و خندیدن وقتی برای استراحت دادن ب خودته و بشینی بینشون و بخندی توام.بی دغدغه بخندی. اهوم . چقدر نوشته هامو میخونم نسبت ب چند ماه پیش یا مثلا پارسال و دو سال پیش.چقد عوض شدم و تغییر کردمهوم

ادامه داره این پست.ادامه ش پست بعد.


مشخصات

آخرین جستجو ها